خدای من! من تو را به خودت شناختم با خودت و به واسطه ی خودت.
تو بودی که مرا به سوی خودت راه نمودی.
تو بودی که مرا به خودت خواندی و دعوتم کردی.
اگر تو نبودی و اگر تو نمی کردی. من چه می دانستم که تو کیستی.
سپاس خدایی را سزاست که تا صدایش میکنم، پاسخم میگوید. اگر چه وقتی او مرا صدا می زند من کاهلی میکنم و سهل انگاری برای پاسخ گفتن و جواب دادن.
سپاس خدایی را سزاست که هر چه از او می طلبم عطا می کند اگر چه وقتی او درخواستی می کند یا چیزی میطلبد من بخل می ورزم و خست به خرج می دهم.
سپاس خدایی را سزاست که به غیر او دل نمی بندم و گر هم بندم دلم را می شکند و پشتم را خالی می کند.
سپاس خدایی را سزاست که به او تکیه می کنم و او گرامی ام میدارد و دست نوازش بر سرم می کشد.
و به مردم تکیه نمی کنم که اگر کنم خوارم می کنند و تنهایم می گذارند.
سپاس خدایی را سزاست که از من بی نیاز است اما با من دوستی می کند و به من محبت می ورزد.
سپاس خدایی را سزاست که با من بردباری می کن انگار که من هیچ گناهی نکرده ام.
به گونه ای در من می نگرد انگار که هیچ خطایی از من سر نزده است.
و با من طوری رفتار می کند انگار که هیچ لغزشی نداشته ام.
این خدا، این خدای من به راستی ستایش برانگیز است.
به حقیقت دوست داشتنی و به واقع سجده کردنی.
به راستی محبوبی به خوبی او نیست و او معشوق ترین من است .
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: