*یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند
*
*هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند*
*لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...
برای عروس مهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند *
*از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود*
* *
*کاش می آمد ...
خيلی از كارت ها مخصوص بودند. مثلا فلان دوست و فلان رئيس ...*
* *
*خودش کارتها را می برد با همسرش! سفارش هم ميكرد كه حتما بيايند
اگر نیایید دلخور میشوم*
* *
*دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و خوش بگذرانند*
* *
*تدارک هم ديده بود*
* *
*آهنگ و ارکست هم حتما بايد باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!؟*
* *
*
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام *
* *
*چند تا از دوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود *
* *
*آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود*
* *
*
همان شبی که هزار شب نمیشود*
* *
*همان شبی که همه به هم محرمند*
* *
*همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود *
* *
*این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست*
* *
*آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید*
**
*همان شبی که داماد هم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و
*
*اما ..................... کاش امام زمانمان "عج" بود*
* *
*
حق پدری دارد بر ما...*
* *
*
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟*
* *
*
عروس برایش كارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار كه رسيد سر در تالار نوشته بودند:*
* *
*
(ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)*
* *
*
دورترها ايستاد و گفت: دخترم عروسيت مبارک!*
* *
*
ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم... *
* *
*مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید *
* *
*(آخه امامان پدر معنوی ما هستن)*
* *
*دخترم من آمدم اما ...
گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت*
* *
*و برای خوشبختی دختر دعا کرد!!*
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: