دروازه غیب اندکی باز مانده بود
جوانمرد کنار در ایستاده بود
پنهانی داخل رانگاه می کرد و می دید که خداوند چگونه همه را می بخشد
و چگونه از همه می گذرد
جوانمرد لبخند می زد
خدا گفت: پس دیدی که ما همه را می بخشیم و از همه می گذریم
اما نمی بخشیم وبه آسانی نمی گذریم از آن که ادعای دوستی ما دارد
جوانمرد بازهم لبخند زد
جوانمرد گفت:" اما ما در این دوستی پای می فشاریم
حتی اگر از گناه همه بگذری
و تنها از گناه دوست نگذری
همۀ دار و ندار ما در هستی همین است
از این دوستی، دست بر نخواهم داشت "
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: