دلم روشنایی می خواهد ..

دلم روشنایی می خواهد ..
دلم می خواهد بنشینیم روبروی هم در دو سوی این میز کوچک چوبی
زیر روشنایی و گرمای این گرد سوز و فقط به هم نگاه کنیم.
وقتی نگاهت خورشید می شود و دریای دلواپسی هایم را بخار می کند
وقتی سوسوی همین شعله ی لرزان، شاعرت می کند
واژه هایت پرنده می شوند و روی درخت رویا هایم خانه می کنند،
انگار دوباره تو را پیدا می کنم
راز بودن مان را کشف می کنم
اصلاً بیا تو در سایه ی این روشنایی لرزان، شاعر شو ..
من هم با فنجانی چای گرم،
پشت این میز کوچک چوبی خیره می شوم به نگاه شاعرانه ات ..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 خرداد 1395برچسب:, | 5:24 | نویسنده : شهرام مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما