"آرامــش" هنرِ نپرداختن به انبوه مسائلیست،
که حل کردنش سهم خداست...
لحظه هايتان لبريز از آرامش ❤
نظرات شما عزیزان:
مرد گیلکی
ساعت14:03---30 آذر 1393
بزرگا؛
مگر می توان شیرینی عشق تو را چشید و از تو روی گردان شد؟
مگر می توان لذت همجواری با تو را درک کرد و میل جای دیگر داشت؟
لطیفا؛
آیا شود که من نیز دوست تو باشم و به عشق و محبت تو پاک گردم؟
شود که شوق دیدارت بال پروازم را بگشاید و به فراز و نشیب راه دگر نیندیشم؟
جمیلا؛
توان روی تو دیدن و نعمتی دیگر خواستن؟
توان رضایت تو را داشتن و چشم به دیگری دوختن؟
از تـو می خـواهم کـه مـرا برای دیدن رویت انتخـاب کنی،
این تن را برای عبادتت، لایق
این قلب را برای شیداییت، عاشق
این چشم را برای دیدنت، شایق (مشتاق)
و این جــان را بـه مقـام قـربت، واصل گــردان
مرد گیلکی
ساعت14:02---30 آذر 1393
این حدیث قدسی، مـژده زیبـایی است برای آنـان که حقیقتِ نمـاز و عبادت را در طلب، معــرفت، دوستــی، عشق و شهــادت یـافته انــد:
«من طلبنی،وجدنی و من وجدنی،عرفنی و من عرفنی،احبّنی و من احبّنی،عشقنی و من عشقنی،عشقته و من عشقته،قتلته و من قتلته،فعلی دیته و من علی دیته،فانا دیته»
آن کس که مرا طلب کند، مییابد،
آن کس کـه مــرا یافت، مـیشنـاسـد،
آن کس که مـــرا شنــاخت، دوستم مـیدارد،
آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد،
آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم،
آن کس که به او عشق ورزیدم، میکشم،
آن کس را که من بکشم، خون بهایش بر من واجب است،
آن کس که خون بهایش بر من واجب است، من خون بهایش هستم.
«من طلبنی،وجدنی و من وجدنی،عرفنی و من عرفنی،احبّنی و من احبّنی،عشقنی و من عشقنی،عشقته و من عشقته،قتلته و من قتلته،فعلی دیته و من علی دیته،فانا دیته»
آن کس که مرا طلب کند، مییابد،
آن کس کـه مــرا یافت، مـیشنـاسـد،
آن کس که مـــرا شنــاخت، دوستم مـیدارد،
آن کس که مرا دوست داشت، به من عشق میورزد،
آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم،
آن کس که به او عشق ورزیدم، میکشم،
آن کس را که من بکشم، خون بهایش بر من واجب است،
آن کس که خون بهایش بر من واجب است، من خون بهایش هستم.
برچسبها: