انگیزه بگیرید!!کار آفرینی

همه از شروع می‌ترسند

شیوا بحرینیان، همزمان با تحصیل در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه آزاد خوراسگان در سال ۱۳۸۱، گل‌خانه ناردین را در اصفهان تاسیس کرد. او باغدار نمونه زن استان اصفهان و شهرستان سال ۱۳۸۳، تولید کننده برتر گل و گیاه زینتی سال ۱۳۸۵، و تولید کننده برتر محصولات گل‌خانه‌ای سال ۱۳۸۸ است. شیوا بحرینیان تاکنون برای ۷ نفر به‌طور ثابت و برای ۱۰ نفر به‌طور پاره وقت و فصلی ایجاد شغل کرده است.

گفتگو

وقتی که بچه بودید می خواستید بزرگ شدید چه کاره شوید؟
شیوا بحرینیان: تحت تاثیر الهامات پدر و مادرم خیلی دوست داشتم که پزشک شوم. اما به خاطر علائق شخصی ام رشته کشاورزی را انتخاب کردم. زمانی که سال چهارم دبیرستان بودم کنکور دانشگاه آزاد را شرکت کردم و رشته کشاورزی را قبول شدم. بنا به اصرار مادرم رفتم و ثبت نام کردم که جایم در دانشگاه حفظ شود و بعد دوباره درس بخوانم برای کنکور و سعی کنم که دانشگاه دولتی قبول شوم. و از آن جائی که خیلی رشته ام را دوست داشتم ادامه دادم و حالا هم خیلی راضی ام.

چه انگیزه ای باعث شد که شما بخواهید یک کار آفرین شوید؟
ش.ب: از زمانی که بچه بودم و در کتاب های دبستان می خواندم که انسان ها و جانوران مصرف کننده اند و گیاهان تولید کننده، خیلی دوست داشتم بتوانم من هم چیزی را تولید کنم. یکی از انگیزه هایم برای رشته کشاورزی هم همین بود. چون می توانستم تو این رشته چیزی را تولید کنم. توی ایران همه گل و گیاه را فراموش کرده اند. مردم آنقدر مشکلات روزمره خودشان را دارند که فکر می کنم گل یک چیز فراموش شده است. ناخودآگاه وارد بازار گل شدم. فکر می کنم کاری که شروع کردم به جامعه خیلی روحیه می دهد. چون مردم ایران خیلی خودشان را فراموش کرده اند. همه اش به مشکلات فکر می کنند. غذای روح فراموش شده است. دوست داشتم بروم در کار سبزیجات و صیفی جات. اما به توصیه دوستان وارد شاخه گل شدم و الان خیلی به این کار وابسته شده ام. فکر می کنم خیلی توی طراوت روحیه اثر دارد. به گل و گیاه هم خیلی علاقه داشتم. در مورد وارد شدن به این رشته هم باید بگویم اولش فقط به خاطر کار و درآمد بود.

الگوی شما از این که خواستید به این عرصه وارد شوید چه کسی ( یا کسانی) بودند؟
ش.ب: هیچ الگوئی نداشتم. اولش کاملا گیج بودم. توی خانواده ای بزرگ شده ام که هیچ کشاورزی تا به حال نداشته است. در اوایل کار هر چه پیش می رفتم هی ضرر می کردم. خیلی چیزها را در طی آزمون و خطا یاد گرفتم. اما الان گل خانه بعد از اون همه ضرر وضعیت خوبی پیدا کرده است. از این که می بینم چهار نفر دیگر هم در کنار من در این گل خانه کار می کنند و در آمد دارند، خیلی خوشحال می شوم.

کمی در مورد کسب و کار فعلی تان توضیح دهید.
ش.ب: کار ما در این گل خانه تولید انواع گل های زینتی، آپارتمانی ، کاکتوس و باغچه ای است. تقریبا هر گیاه یا لوازم باغبانی را که بخواهید این جا داریم. کار تولیدی ما در تابستان سبک اما در پائیز و زمستان خیلی سنگین است. بیشترین فروش را هم شب عید داریم. و کمترین فروش را در تابستان و زمستان. از ۱۵ بهمن تا روز اول عید هر سال را هم نمایشگاه داریم. ۴ سال اول کار، فروشمان تنها برای ارگان های دولتی بود. مثل شهرداری اصفهان. فروش به مردم نداشتیم. اما به مروزر زمان به خاطر استقبال مردم، ورود را برای عموم آزاد کردیم، که این برایم خیلی خوش آیند تر و جالب تر بود. مردم خیلی از ما استقبال کردند. الان فروشمان به ارگان ها خیلی کمتر شده.

زندگی شما قبل از این که به یک کارآفرین تبدیل شوید، چگونه بود؟
ش.ب: راستش من سال چهارم دانشگاه بودم که این کار را شروع کردم. از سال سوم دانشگاه خیلی نگران این بودم که سال دیگه که درسم تمام می شود باید چه کار کنم. از همان زمان این فکر به خاطرم رسید. البته شروع هر کاری خیلی مهمه. همه از شروع می ترسند.

یک روز عادی برای شما چگونه سپری می شود؟
ش.ب: معمولا بین ۶ تا ۷ بیدار می شوم. به کارهای خانه و دختر ۲ ساله ام رسیدگی می کنم. بعد از این کار ها روز من عملا از ساعت ۱۰ صبح آغاز می شود. از آن جائی که من علاوه بر این شغل مسئولیت های دیگری هم دارم، معمولا تا ظهر به کارهای اداری ام رسیدگی می کنم. من عضو هیئت مدیره تعاونی گل و گیاه اصفهان و عضو هیئت موسس خبرگان بخش کشاورزی هم هستم. کار های مربوط به فضای سبز اعم از طراحی و اجرا را هم انجام می دهم. بعد از این ها به گل خانه می روم و معمولا تا ۷-۸ شب گل خانه هستم. البته نزدیک های عید فشار کار خیلی بیشتر است و بعضا مجبوریم تا ۱۱-۱۲ شب هم آنجا باشیم.

چطور بین کار خانه و کار بیرون تعادل برقرار می کنید؟
ش.ب: شوهرم خیلی به من کمک می کند. شوهر من خودش دامپروری و مرغ داری دارد و در کار تولید است و با مشکلات این کار آشناست. به نظر من پشت هر زن موفقی مردی هست که حمایت می کند و یا از خودگذشتگی. من از این لحاظ خیلی مدیون همسرم هستم. البته پدر و مادرم هم جای خودشان را دارند. پدر و مادر من سرمایه دار نبودند اما به لحاظ فکری خیلی به من کمک کردند. آن ها خیلی به من اعتماد داشتند. البته قبول دارم که ایجاد این تعادل خیلی سخت است. بعضی جاها هست که باید کار را قربانی کرد و برخی مواقع خانواده باید تحمل کند و کوتاه بیاید. گرچه کارم را خیلی دوست دارم اما خانواده برایم در اولویت است. اول همسر و دخترم و بعد کارم. البته فکر می کنم تا الان در ایجاد این تعادل موفق بوده ام. و البته همسرم در ایجاد این تعادل نقش خیلی مهمی داشته.

 برای استراحتتان چه کار می کنید؟
ش.ب: من روز تعطیلی در ایام هفته ندارم. هر روز و هر ماه سرکارم. اما اگر فرصتی بشود بودن با دوستان و فامیل را ترجیح می دهم. خیاطی را دوست دارم و گه گاهی انجام می دهم. اما نه خیلی زیاد. دوست دارم برای دخترم لباس بدوزم. مسافرت هم حداقل سالی یک بار توی برنامه ام هست. سفر را خیلی دوست دارم.

چه بخشی از کارتان بیشتر برایتان لذت بخش است؟
ش.ب: تولید. چون دارم یک موجود زنده را تولید می کنم که می تواند شادی آور باشد. بخش فروش و رساندن کالا به بازار هدف را هم خیلی دوست دارم. این جوری به نظرم کارم به نتیجه رسیده است.

تا حالا شکست خورده اید؟ چه راه های خلاقانه ای را امتحان کرده اید که تضمین کننده سلامت و پیشرفت کارتان باشد؟
ش.ب: آره. مگه می شود شکست نخورد. مخصوصا در اوایل کار خیلی وقت ها می شد که گیاهی را تولید می کردیم ولی فروشی نداشت و مجبور می شدیم همه اش را دور بریزیم. اما در این جور مواقع افسرده و ناامید نمی شوم. همیشه آمادگی شکست را دارم. شکست برایم سوژه مانوسی است. ۲-۳ سال اول هر چه را که تولید می کردیم دور می ریختیم. هر بار پدرم از من می پرسید باز هم می خواهی دوباره بکاری و من با قاطعیت می گفتم آنقدر می کارم تا موفق شوم.

چه انگیزه ای موجب شد در ایران بمانید و به کارتان ادامه دهید؟
ش.ب: نمی دانم. ولی گاهی فکر می کنم اشتباه کردم. هر جای دیگر دنیا که بودم با این تلاش ثمره بهتری داشتم.

چه توانائی و قابلیتی در شما باعث موفقیتتان شده است؟
ش.ب: از رو نرفتن، تلاش زیاد، پشتکار و بعد هم حمایت خانواده که خیلی مهم بود. خستگی ناپذیری، توکل به خدا، حمایت همسرم و این که هیچ وقت افسوس چیزی را نخوردم.

وقتی که کارتان را تازه شروع کرده بودید، دلتان می خواست چه نصیحتی به شما می شد؟
ش.ب: دوست داشتم کسی بود که من را با جنبه های تولید و فروش کار بیشتر آشنا می کرد. اینکه مثلا چی تولید کنم و یا اینکه چطوری تولید کنم.

پذیرش شما از طرف عموم به عنوان یک زن در این شغل چگونه بوده است؟
ش.ب: زمانی که وارد کار شدم، تنها خانم شاغل در این کار بودم. من اولین زن حاضر در صنف گل و گیاه بودم. هیچ کس من را قبول نداشت. کسی مرا جدی نمی گرفت. مخصوصا که مجرد هم بودم. حتی گارگران کارگاه هم مرا قبول نداشتند. به من می گفتند ما از زن حرف گوش نمی کنیم. همه منتظر بودند من زمین بخورم. مردم وقتی این جا می آمدند باور نمی کردند که مدیر و مالک این جا یک زن است. همه اش دنبال یک مرد می گشتند. ولی الان حضور خانم ها در جامعه دارد جا می افتد.

در حال حاضر مهمترین مشکل/دغدغه ای که در کسب و کارتان با آن درگیر هستید چیست؟
ش.ب: در بخش فروش و بازاریابی بیشترین مشکل را داریم. وضعیت اقتصادی بد شده و گل از آنجا که یک کالای لوکس به حساب می آید جزو اولین چیز هایی است که از سبد خانوار حذف می شود. در مورد تبلیغات هم خیلی مشکل داریم. چون بهمان اجازه تبلیغات نمی دهند.

چه نصیحتی برای کسانی که تازه می خواهند کار آفرین شوند، دارید؟
ش.ب: اینکه دنبال کارهای تکراری نباشند. دنبال ایده های نو و کارهای نو باشند.



نظرات شما عزیزان:

بچه مسلمون
ساعت8:23---16 شهريور 1393
سلام...وبتون معرکه هست!!!!
راستشو بخواین یه کم حسودیم شد
ولی خوشحالم از موفقیتتون....
مرسی سرزدین به وبم.بازم بیاین!!!!
من لینکتون میکنم....
یاعلی
پاسخ:سلام ممنون از حضورت .چرا حسودی خخخخخخخ وبلاگ وخونه خودته شما هم لینک شدی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, | 7:15 | نویسنده : شهرام مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما