در محاصره مرگ!!!!‍

 مرگ چه به روز ما می آورد؟ چه به روز ما می آید وقتی از کشتار مردم غزه و کردهای کوبانی می شنویم؟ چه به روز ما می آید وقتی از مرگ قریب الوقوع شاعری نامدار می شنویم؟ چه به روز ما می آید وقتی از مرگ چندین تن در سقوط هواپیما می شنویم؟ چه به روز ما می آید که تا گلن گدن تفنگ سربازی کشیده می شود و تیری رها می شود، شروع می کنیم به اشتراک مطالب و انتشار عکس های آن؟ چه به روز ما می آید که تا خبر احتضار فردی نامدار را می شنویم، شروع می کنیم به مرثیه سرایی؟ چه به روز ما می آید که تا چند ساعت از حادثه سقوط هواپیما نگذشته، انواع جک ها را درباره این حادثه درست می کنیم و آن را به طنز می کشیم؟ مرگ با ما چه می کند؟

فروید می گفت؛ گاهی جنگ، می شود جاذبه ای برای زندگی، چرا که مرگ را به خاطرمان می آورد. ولی انگار ما در برابر مرگ، خود را ناتوان می بینیم و توانایی مواجهه با آن را در خود نمی بینیم، انگار که ارتباط ما با مرگ، ارتباط نابرابری است، انگار تنهایی از پس آن بر نمی آییم. بنابراین با به اشتراک گذاری عکس ها، ویدیوها و نوشتن درباره مرگ افراد در نقاط مختلف جهان، افراد بیشتری را در تنش خود سهیم می کنیم، هرچه تعداد بیشتری از افراد را در تجربه اضطراب خود شریک کنیم، رنج کمتری حس می کنیم و به واقع از رویارویی مستقیم و تنها با مرگ گریز می کنیم.

و اما طنز، این جادوی تمام عیار فرار از اضطراب، ابزار بی نظیری برای کاهش اضطراب است. برای همین است که افراد عموماً بعد از مراسم سوگواری، تمایل عجیبی برای فکاهه گویی و طنازی پیدا می کنند، برای همین است که اگر قوانینی توهین آمیز از طرف مراجع قدرت اجرا شود (همچون منع وازکتومی یا سبد کالا)، ما به طنز روی می آوریم و با طنز، اضطرب خود را کاهش می دهیم.

و اشتباه ما این است که مرگ را جدا از زندگی می بینیم که بعد از زندگی می آید. افسوس که مرگ زیر پوست گونه هایمان، روی پلک های مان و روی نوک انگشتان مان جا دارد. و انگار باید یاد بگیریم که برای خوب مردن، باید خوب زندگی کرد.

به قول هایدگر، وقتی در مرتبه «فراموشی از هستی» باشیم، خود را به وراجی های بی ارزش روزمره ای همچون طنز و یاوه گویی های اینترنتی دلخوش کرده و در آنها غرق می شویم، تا جایی که تسلیم دنیای روزمره شده و دلواپس شیوه سقوط هواپیما، گستره مرزهای اسرائیل، وضعیت سلامتی فلان ادیب یا هنرمند نامدار می شویم و هیچوقت به مرحله ای نمی رسیم که از «آنچه هستیم» لذت ببریم، از «وجود چیزها» لذت ببریم نه از «شیوه وجود آن ها».

بیایید به جای وحشت، بدبینی، منفی بافی، یا حتی اشتراک و نوشتن درباره رویدادهای پیش آمده و تلاش مذبوحانه برای کاهش اضطراب مرگمان، به مرگ خیره شویم، به آن بیاندیشیم و از آن فرار نکنیم، که به قول نیچه؛ گرچه ذات مرگ نابودمان خواهد کرد، ولی اندیشیدن به مرگ، نجاتمان خواهد داد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 12:43 | نویسنده : شهرام مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما