لحظه ها

 لحظه ها نه دیر می آیند و نه زود … آن ها درست سر وقت می آیند … ! 
این ما آدم هاییم که دیر یا زود ، می رسیم … ! 
به چشمهایم زل زد و گفت : با هم درستش می کنیم … 
و من تازه فهمیدم : تنهایی چه وسعت نامحدودی دارد! 
با هم … ! چه لذتی داشت این با هم … ! حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نمی شد … حتی اگر تمام سرمایه ام بر باد می رفت … حسی که به واژه ی " با هم " داشتم را با هیچ چیزی در این دنیا معاوضه نمی کردم ..! تنها کسی که وحشت تنهایی را درک کرده باشد ، می توانست حس من را در آن لحظات ، درک کند ! 



نظرات شما عزیزان:

مریم
ساعت13:35---22 مرداد 1393
تنهاییم را دوست دارم...
چون
بوی پاک نجابت می دهد...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, | 12:14 | نویسنده : شهرام مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما