کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید.
و گفت: مواظب خودت باش.
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی داری.

نظرات شما عزیزان:
عالـــــــــــــــــــــــــــ ـــی بود!
برچسبها:
تاريخ : یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, | 9:17 | نویسنده : شهرام مهدیزاده | 1 نظر