بخیل و فقیر

 

فقیری به در خانه ی بخیلی آمد و گفت :

 

شنیده ام که تو بخشی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای 

 

و من در نهایت فقرو تنگدستی ام ... چیزی به کَرمت به من بده ...

 

بخیل گفت: من نذر کوران کرده بودم !

 

فقیر گفت: کور واقعی من هستم،زیرا اگر بینا بودم از در خانه ی خداوند

 

به در خانه ی کسی چون تو نمی آمدم ..!

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, | 9:12 | نویسنده : شهرام مهدیزاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پاتوق مقالات شما